دلتنگتم مهسا جون آبجي گلم

دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…

دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…


صبحی که شروعش با توست ، خورشید دیگر اضافیست !
*****
خوشبختی مگه چقدر چیز عجیبیه ؟!؟!
همین که کنار یک نفر بتونی خودت باشی خوشبختی !
**********
تا می رود خشک شود عرق قلبم دوباره نامی از تو و باز هم تب می کند قلبم !
*********
اونی که تو دلم جاشه
با عشقی که تو چشماشه
ای کاش
مال من باشه
******
باور کن فرقی نداره خواب باشم یا بیدار …
زیباترین تصویر پیش چشمانم همیشه آغوش توست !
******
ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
ﺧﺪﺍ ﻛﻨﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻛﻪ ﻻﻳﻖ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
******
نگاهم کن که بی نگاه تو جهان حتی به یک نگاه هم نمی ارزد !
******
بدنم موج برمیدارد روی دریای خیالت
کوبانده می شوم به ساحل تنهایی و شن های داغ خواستن
تو را درخود فرو می کشند و کفم بریده می شود از شوق شیدایی !
******
تو مثل دعای مادرم از ته دل می آیی …
******
چشمهای تو یک مرض مسری دارند !
هربار نگاه میکنمت ، تب میکند وجودم …
******
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم ، تو را دوست دارم
******
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻬﺖ ﻣﻴﮕﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻴﺨﻨﺪﻱ …
ﭘﺲ ﻳﻪ ﺩﻝ ﺳﻴﺮ ﺑﺨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﻮﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﻗﺸﻨﮕﺖ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
******
کوتاه میگویم دوستت دارم اما از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم …
******
عزیز
بودن آدمها به این نیست که وقتی می بینیشون چقدر از دیدنشون خوشحال میشی ؛
به اینه که وقتی نمی بینیشون چقدر دلت براشون تنگ میشه
سلام به اون عزیزی که فاصله ها باهاش دارم
تو دفتر خاطره هام خاطره ها باهاش دارم
آرزوی دیدن اون صورت زیباشو دارم
آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم
میبینی خستگیمو
چند روزی زندگیمو
امشب یه کم تنها شدم میشه پیشم بمونی
اینجوری که پلکای تو هی باز و بسته میشه
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم
میبینی خستگیمو
چند روزی زندگیمو
امشب یه کم تنها شدم میشه پیشم بمونی
اینجوری که پلکای تو هی باز و بسته میشه
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
سهراب سپهری
.
.
ای دوست مـرا بــه حال ِ خـود بـاز گذار
با خلـوتِ من تو را چکار اســت ، چکار؟
بگذار به دردِ خویــش بــاشم مشغــول
بیــزارم از این جمـــع دروغــین ، بیـــزار
ابراهیم منصفی
.
.
.
.
.
دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
سعدی
.
.
.
.
.
باغی که در آن آب هوا روشن نیست
هرگز گل یکرنگ در آن گلشن نیست
هر دوست که راستگوی و یکرو نبود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
محمد فرخی یزدی
.
.
.
.
.
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
عمری ز پی مراد ضایع دارم
وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم
شد دشمن من وه که چه طالع دارم
حافظ
.
.
.
.
.
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوشست چون دوست در اوست
از دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوست
مولوی
.
.
.
.
.
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی
ابوسعید ابوالخیر
.
.
.
.
.
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان
مولوی
.
.
.
.
.
آن به که در این زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست
آنکس که به جمگی ترا تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست
خیام
در دل امید دارم و در سر هوای دوست
من طوطیای چشم کنم خاک پای دوست
از من به دور گشتم و از خویشتن تهی
جز آرزوی نیک ندارم برای دوست
گویندانتظار بسی سخت و مشکل است
من در به در شدم که بیابم سرای دوست
هر محفلی برفتم و هر مجلسی شدم
تا بشنوم ز نای کسی من نوای دوست
با یاد دوست هر سحرم شام می شود
ای کاش بشنوی کلام مرا ای خدای دوست
از شعله فراق شدم پاک و سوختم
یک ذره مانده از من و آن هم فدای دوست
جز نام دوست نیست روان بر زبان کنون
چون یک امیر هست بر این دل هوای دوست
مرام این قلم نیست..،
وقتی تو از اول
در قامت رسمی یک مخاطب خاص
در شعرهای من مدام تجدید چاپ می شدی..
عاشقی که بلد نبودم
بگذار خیانت هم بلد نباشم..،.
که پا به پا خیانت دیده ام که هنوز
وفادار خیال خیس تو در شب گریه های نبودنت هستم..
نه هیچ کس نخواهد فهمید
درد این شعر را که واژه به واژه برایم
همیشه در ژست طلبکار ظاهر می شوند..
نه..، هیچ کس نخواهد فهمید
که این کلمات، درد می کشند..
دلم تنگ استــــ
هوای پاکـــ میخواهم
نسیمی نــــرم...
یکی بگشاید این در را
دلم خسته استــــ
دلم هم راز و هم آواز میخواهــــــد
که تا خوانم به گــــوشش دردهای مانده در دل را
که تا گویم به آواز آرزوهایی که پژمردنـــد
خــــــدایا در قفـــس یکریـــــــز میگویم:
مگر در را به روی مــــن تــــــــــــو بگشایــــــی...
